کودکی بیتای عزیزم

کوچولوی ناقلا

مربیت میگه بهت پاکت نی دار شیر موز داده و تو کمی از اون رو خوردی بعد اون رو دادی به دوستت و گفتی "بیا ترانه بخور زود بخورش". می خواستی ترانه زود بخوردش که مربیت بهت گیر نده که تو بخوریش...ناقلا (من چکار کنم که دیگه شیر نمی خوری مامانی؟! من می دونستم اگه شیشه شیر رو ترک کنی دیگه شیر نمی خوری اون زمانی که نگران بودم هیچکش منو درک نمی کرد و همه مبیگفتن باید خوشحال باشی که خود به خود از شیشه بدش اومده. آخه تو یهو ظرف یک روز شیشه رو کنار گذاشتی). هنوز هم میری زیر پتو و دستت رو میاری نزدیک دهنت و انگار این کار آرومت می کنه...می خوای کسی این کارو نبینه و بهت تذکر نده... به من میگی: مامان کجا میری؟ دارم میرم دکتر منم میام ...منم سرماخوردم....
9 مهر 1391