کودکی بیتای عزیزم

بیست و سه ماهگی

1391/4/26 10:24
نویسنده : مامانی
524 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب ، آخر شب بود، ازم خواسته بودي كه با كارتاي بن بن بن بازي كنيم داشتم كارتها رو بهت نشون ميدادم كه خميازه كشيدم. سرت رو بلند كردي و گفتي:" مامان خوابت مياد" گفتم: " آره مامان خيلي خوابم مياد بيا ديگه بريم بخوابيم" بدون اينكه چيزي بگي دويدي رفتي سمت رختخواب و دراز كشيدي روي رختخوابت. "شبها موقع خواب كه چراغا رو خاموش مي كنم ميگي چراغا رو روشن كن"

گاهي كه لبام خشك ميشه بشون اشاره مي كني و مي گي: " مامان اينجا چي شده؟"

ديروز رفته بوديم زيارت قبولي يكي از همكارامون كه از مكه اومده بود. بقيه همكارا هم با خانواده هاشون اومده بودن. بچه هاي اونا دو سه سالي از تو بزرگ تر بودن همه با هم رفتن توي اتاق و مشغول بازي شدن. هر چي اومدن پيش تو و ازت خواستن باشون بري نرفتي. هربار كه كسي مي خواست باهات حرف بزنه يا بهت بخنده سرت رو مينداختي پايين يا ازش رو مي گردوندي. حتي يكبار بابا خواست بغلت كنه كه زدي زير گريه و دوباره برگشتي بغل من.

از اون وقتي كه فهميديم عبارت "پدر سوخته" رو ياد گرفتي بابا بهت ميگه "پدر صلواتي". تو هم گاه و بيگاه زل ميزني توي چشماي بابا و ميگي:"پدر سوخته" بعد با شيطنت ميخندي و ميگي "پدر صلواتي". (فرزند همان كند به هر حال كز مادر خويش و از پدر ديد....)

به بابا مظفر، باباي بابا ميگي بابا مظخمل.

به اتو و جارو برقي علاقه مند شدي و موقع جارو كردن همش مي خواي لوله اش رو ازم بگيري و خودت جارو كني. ولي هنوز به شدت از آبميوه گيري و غذاساز ميترسي جوري كه مجبورم ازشون استفاده نكنم.  و هویج و گوجه و سیب زمینی رو رنده کنم.

شعراي مثل " ماهي سرخ و زرد من"، "زير نور مهتاب" و "پروانه پروانه شايسته" رو كامل ميخوني.

خيلي چيزا رو بهم گزارش ميدي مثلا بهم ميگي توي مهد كودك سينا هولم داد و افتادم گريه كردم يا مامان كبري گربه نشونم داد. از اونجايي كه مهد ميري و مدتي نمي بينمت اين خيلي خيلي خوبه چون اگه لازم بود مي تونم به مهد گزارش بدم.

 يه بالش ميذاري روي پاهات و عسل (عروسكت) رو ميذاري روش و با شيشه خودت بهش شير ميدي شير ميريزه روي دهن عسل، بلند ميشي يه دستمال كلنكس مياري و دهن عسلو پاك ميكني. بهش ميگي:" قشنگم...نازي". اونقدر بامزه مي گي كه خدا ميدونه.  يه بار ديدم داري عسل رو ميبري توي دستشويي پرسيدم: "بيتا عسل رو كجا ميبري؟" گفتي:"عسل جيش داره" به ذهنم فشار آوردم كه چكار كنم تا جلوي بازي و روياهات رو نگيرم در عين اينكه نذارم عسل بيچاره خيس بشه. گفتم: پس بيا بنشونش روي لگن عسل روي لگن جيش مي كنه. تو هم حرفم رو گوش كردي. 

یه بار از حمام اومدیم بیرون و داشتم سرت رو سشوار می کردم که به سشوار اشاره کردی و گفتی : " این مرغ ماهیخواره" اولش متوجه نشدم چی می گی ولی بعدا فهمیدم اون قسمت خروجی هوای سشوار شبیه منفار مرغ ماهیخواری بود که توی سی دی با نی نی دیده بودی. گفتم:" نه دخترم این سشواره ولی شبیه منقار پرنده هاست".  از اون به بعد هر وقت می خوام با سشوار سرت رو خشک کنم میگی این پرنده نیست سشواره.

اينجا هم رفتي سر كيفم و .....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ميترا
28 فروردین 91 12:43
ماشالله هزار ماشالله چقدر بزرگ و خانوم شدي عزيزم

وقتي بزرگ شد بچه ها رو مي بينم ناخداگاه خدا رو شكر مي كنم كه اجازه ميده ما شاهد رشد و بزرگ شدنشون باشيم

هميشه زنده و سلامت باشي عزيز دلم

آره ميترا جون واقعا همينطوره. ممنون كه سر زدي دلم واقعا برات تنگ شده.
صـــــــنم
30 فروردین 91 16:29
و ان یکاد خوندم براش.................
هزار ماشالله...........

منونم عزیزم.
سایه
3 اردیبهشت 91 12:43
ای شیطون سر کیف مامان رفتی ... ولی بهت میاد جیگرم
ماشالله، به دختر نازت، ببوسش


ممنون سایه جون.
مریم مامان باران
5 اردیبهشت 91 10:16
وای عزیزم. دوسش دارم هزارتا با این اطواراش........اگر پسر داشتم تو صف وا میسادم از الان.......

تو خیلی لطف داری مریم جون ممنون.
مامان سورنا
26 اردیبهشت 91 8:13
ای خدا من چرا این پست رو ندیده بودم.خیلی با مزه بود هم پستت و هم عکسای این بیتای وروجک مخصوصا اونی که عسل رو نشونده رو لگن.......ببوسش.


لطف داری سمیه جون.ممنون که نظر میدی.
Gemini
9 خرداد 91 14:38
قلبونش بلم..ماشااله چه خانم شده... خیلی دوست دارم از نزدیک حرف زدنشو بشنوم. ببوسش شادابی

مرسی مریم جون.