کودکی بیتای عزیزم

من شربت نمی خورم

1390/2/5 11:12
نویسنده : مامانی
388 بازدید
اشتراک گذاری

سرماخوردگیت بالاخره خوب شد ولی خوب اذیت شدی عزیز دلم توی خواب یا موقع شیر خوردن راه بینیت گرفته میشد شب از خواب بیدار میشدی و بی قراری می کردی و سخت تر از همه شربتی بود که باید روزی دوبار بهت میدادم. اصلا دوستش نداشتی و جوری بود که حالت رو بهم میزد و حسابی گریه می کردی زمان دارو دادن به تو برای من و بابا اصلا خوشایند نبود و واقعا نمیدونستیم چطور باید اون رو بریزیم تو حلقت، یک بار هم حسابی پرید پس گلوت که خدا رحم کرد جالب اینجاست که این شربت خوشمزه تر از قطره آهن به نظر میاد ولی تو آهن رو خیلی راحت تر می خوری. بیتا جان تو الان گوش، دست و پات رو میشناسی و مثلا وقتی میگم پات کو؟ به پاهات اشاره می کنی. دارم باهات کار می کنم تا اسم بقیه اعضای بدنت رو هم یاد بگیری  همش دوست داری بغلت کنیم و ببریمت توی حیاط و باقچه و گل و سبزه ها رو ببینی. گربه پروانه و حشره ها رو هم خیلی دوست داری. گل های طبیعی و مصنوعی  و قاب عکس ها رو خیلی دوست داری.و همش بهشون اشاره می کنی و میگی "گلی"، " اتس".

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مريمي مامان ماهان
6 اردیبهشت 90 10:21
شربت خوردن براي بچه ها اصلاً خوشايند نيست ماهان هم وقتي كوچك تر بود خيلي با خوردن شربت مشكل داشت ولي الان خدا رو شكر خيلي بهتر شده .