کودکی بیتای عزیزم

اواسط هفده ماهگی

1390/7/25 8:14
نویسنده : مامانی
828 بازدید
اشتراک گذاری

این چند روز گذشته خیلی سرمون شلوغ بود دخترم. تو تب داشتی و بی تابی می کردی بدون اینکه هیچ نشونه ای از سرماخوردگی داشته باشی، همزمان دندون آسیای فک بالا سمت چپ هم بیرون اومد. خونمون رو عوض کردیم. چند کوچه به خونه مامان کبری نزدیک تر شدیم. توی اسباب کشی حدود یک روز نیم  مامان خاور اومد پیشمون و تو رو مشغول کرد  تا من و بابا کارها رو انجام بدیم. به محض اینکه وارد خونه جدید شدیم بالافاصله اول تو و بعد من سرما خوردیم و هنوز هم درگیر سرماخوردگی هستیم.

مامان کبری بهت یاد داد که بگی دایی جون. ولی چیزی که خیلی جالبه اینه که مفهوم جون رو کاملا درک کردی و دیگه به هر چیزی که برات عزیزه یه پسوند "جون" اضافه می کنی."بابا جون"،"مامان جون"، "ددر جون"، "ماهیا جون"، "آب بازی جون"، "نی نی جون".........

دیگه علاوه بر گرسنگی، تشنگی، احساس ترس رو هم می تونی بیان کنی. از هر چی که می ترسی میگی: مترسه(metase)  .

به شدت ددری شدی و دوست داری از خونه بری بیرون.

کلمه های جدید زیادی رو می گی بعضی ها شون پیچیده و چند بخشی اند مثل "مستطیل"، "کتابخونه" و یکی از بامزه ترین هاش کلمه "ماشالا" ست که درست و کامل با لحن خیلی بامزه اون رو  ادا می کنی.

هر چیزی رو که می خوای اسمش رو می گی و یه "خواد" بهش اضافه می کنی. "می می خواد"، "اگی خواد".......

گاهی به پوشکت اشاره می کنی و می گی "اخ کردی" یعنی اخ کردم. در واقع چون من ازت می پرسم "اخ کردی تو هم همینجوری جواب میدی. گاهی که من میرم دستشویی با شیطنت بهم می خندی و با قیافه عاقلانه ای بهم میگی "جیش کردی".

ازت می پرسم اسمت چیه؟ می گی "بیتا جونه"

می پرسم عزیز دل مامان کیه؟ می گی "منه"

اخیرا وقتی آخر شبها بهت شیر میدم انگشت شست من رو میگیری و میذاری روی صورت خودت من از این کارت خیلی خوشم میاد.

اینم چند تا عکس از روزای اخیر:

داریم کارتون ها رو می بندیم تو نشستی توی کارتون اسباب بازی ها و حاضر نیستی بیرون بیای

گردش و تک روی بدون توجه به حضور مامان و بابا

مهمونی و سرکشی به کابینتهای آشپزخونه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

صـــــــنم
21 مهر 90 14:39
عزیزدلم
منزل نو مبارک...............
مراقب خودتو دخمله برگ گلت باش.

منون صنم جون
مامان سورنا
26 مهر 90 0:38
بهی جون خونه جدید مبارک.
این بیتای بلا هم چه زبونی میریزه.هزار ماشالله.براش اسفند دود کن.عکساش هم خیلی بامزه شده مخصوصا اونی که تو کارتون نشسته و اخم کرده.

ممنون مامان سورنا جون.
مامان الین
27 مهر 90 10:24
خونه نو مبارک انشاله که زیر سقفش همیشه شاد و سلامت و کنار هم باشید.

به نظرم بیتا گلم نشسته تو کارتن تا اونم بسته بندی کنید و جاش نذارین تو اون شلوغی اسباب کشی
ازطرف من ببوسش عکساش خیلی ناز شده

خسته نباشی عزیزم

ممنون مامان الین.
مامان زهرا نازنازی
27 مهر 90 11:46
الهی همیشه سلامت باشید

خونه ی جدید مبارک باشه



ممنون
Gemini
29 مهر 90 11:38
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید. خونه نو مبارک باشه. اثاث کشی اینقدر سخته که آدمو حسابی خسته و ضعیف می کنه. البته طبق این عکسا معلومه که بیتا جون هم حسابی کمک کرده. اون عکسش که متفکرانه راه می ره چه بامزه س. حسابی هم شیرین زبون شده. به قول خودش "ماشالا"

ممنون مریم جون
مریم مامان باران
4 آبان 90 9:52
وای مامان بهی کلی خسته نباشی پس. خونه نو مبارک انشالله توش همیشه شاد باشین و سلامت.

بیتای قلقلی...آخه خوردنی رفتی تو کارتن لم دادی...میام میخورمتا......

اون لباس صورتیشو ببین که با سبدای تو دستش ست کرده.......ببوسش کلی.

ممنون مریم جون.