کودکی بیتای عزیزم

دوازده ماهگی

1390/3/10 14:21
نویسنده : مامانی
469 بازدید
اشتراک گذاری

الان توی دوازده ماهگی هستی و خیلی قشنگ به ما می فهمونی چی می خوای و چی نمیخوای وقتی سیر    می شی با ناز سرت رو میبری بالا و چشمات رو می بندی این یعنی حاضر نیستی یک قاشق دیگه هم بخوری و هیچ راهی نداره. در حد چند قدم راه میری وقتی می افتی زمین کمی میترسی و بلافاصه بلند نمیشی. وقتی برات شعر یا ترانه می خونیم توهم بامون همراه میشی و آهنگش رو میزنی مثلا می خوای بامون شعر بخونی. خیلی دوست داری باهات شوخی کنم و تو بخندی منم تا جایی که بتونم دریغ نمی کنم. مامان کبری هم خیلی دوستت داره و خیلی هم ازت مواظبت میکنه حتی بیشتر از خود من. تو هم مامان کبری رو خیلی دوست داری و گاهی مردد میمونی که باید بغل کدوممون بری. مامان کبری چیزایی رو بهت یاد میده که من خبر ندارم مثلا دیروز توی حمام به افتر شیو دایی سامان اشاره می کردی و می گفتی "ات" بعدا فهمیدم منظورت "عطر" بوده. اخیرا حالت موهات خیلی عوض شده وقتی به دنیا اومده بودی موهات اونقدر صاف بود که مامان کبری بهت می گفت "سرمخملی" ولی الان دیگه اونقدر صاف نیستن کمی حالت فرفری پیدا کردن.کتاب ها و اسباب بازی هایی که قبلا برات جالب نبودن حالا دیگه جالب شدن مثلا با اون حیوانات تولو بیشتر بازی می کنی. وقتی گوسفند رو می بینی میگی "بع بع".  یا گاهی با اشتیاق دنبال هاپو می گردی و    می گی"آپو". به ببر هم میگی "بب". از بین میوه ها هندوانه و گوجه فرنگی رو خیلی دوست داری( به قول خودت "گوگو" و براشون سر و صدا راه میندازی و تا بهت ندیم کوتاه نمیای. حتی وقتی عکسشون رو توی کتاب می بینی ذوق می کنی و برگ کتاب رو میذاری توی دهنت تا مثلا بخوریش. تا جایی که صفحه ای که عکس هندوانه داشت بالاخره پاره شد.  گاهی وقت ها وقتی بهت غذا میدم شوخ طبعیت گل میکنه و سر به سرم میذاری میری دقیقا پشت سرم می ایستی یا می شینی و زیر چشمی منتظر می مونی من از هر سمتی سرم رو برمیگردونم تو به سمت مخالفش فرار می کنی در حالیکه غش غش می خندی. این کارت اونقدر بامزه است که منم کلی باهات می خندم. گاهی وقتا موقعی که داری شیر می خوری متوجه میشم که داری با دقت منو بررسی می کنی. اون موقع واقعا دوست دارم بدونم داری به چی قکر می کنی دوست دارم ازت بپرسم "چی شده مامان؟" و تو باهام حرف بزنی ولی فقط به یک لبخند کفایت می کنم و تو هم شیر خوردن رو قطع می کنی و جواب لبخندم رو میدی بعد پلکات رو به هم میزنی و دوباره شیر می خوری. اگه بدونی چقدر این لحظه ها رو دوست دارم. همیشه با حمام میونه خوبی داشتی البته تو حمام رو به عنوان " آب بازی" میشناسی توی وان می شینی و کتابچه های حمومت رو نگاه می کنی کف دستت رو محکم روی سطح آب می کوبی و ذوق میزنی. با صابون و شامپو هم تا زمانی که چشمت رو نسوزونن مشکلی نداشتی و وقتایی که حمامت کردم به هر دوتامون خوش گذشته. 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مریم مامان باران
15 اردیبهشت 90 0:51
میدونی انگاربعضی از اینا رو من نوشته بودم.......کم پیدایی؟؟
منو باران سرما خوردیم اساسی.........
بیتا جون رو ببوس...مراقب خودتون باشید.
راستی اون روز جواب اس ام اس رو دادما ولی ای میل رو نشد به خدا واست بزنم........شرمنده الزایمر و گرفتاری دست به دست داده دیگه.......


خواهش می کنم مریم جون. اس ام اس کافی بود خیالم راحت شد.

مریم مامان باران
20 اردیبهشت 90 9:41
جیگر اون ات گفتنت وروجک بامزه...........عکسا رو هم با هزاران ترفند دیدم..........عالی بودن مثل خودش........هزار ماشالله واسش اسفند دود کن اساسی........ باران که اسم اب بازی و حموم میاد پشت در حموم نشسته....کسی جرات نداره بی خانم بره حموم!! راستی واست خصوصی میزارم.
خاله مريمي مامان ماهان
24 اردیبهشت 90 11:48
اي جان چه عكس خوشملي منو هم با خودتون ببريد حمام
Gemini
29 مرداد 90 17:37
هزار ماشااله... چه عکس نازی.