کودکی بیتای عزیزم

سفر

1390/3/22 9:44
نویسنده : مامانی
633 بازدید
اشتراک گذاری

اواسط خرداد (سال 1390)، تعطیلات دو روزه وسط خرداد دقیقا به تعطیلات آخر هفته چسبیده بود. بنابر این تصمیم گرفتیم توی این ایام ترتیب یک مسافرت رو بدیم از اونجا که می دونستیم تو ممکنه توی راه خسته بشی فاصله های کوتاه رو در نظر گرفتیم. سنندج، شیراز، همدان ... تا اینکه مامان کبری گفت اگه بریم ایلام باهامون میاد تا به دوستش سر بزنه. بودن مامان کبری کنار ما برامون قوت قلب بود و از طرف دیگه من دلم برای شکوه خانم دوست مامان خیلی تنگ شده بود. بنابراین همراه مامان کبری راهی ایلام شدیم. تمام مسیر رفتن به سمت ایلام گرد و خاک غلیظ بود و من واقعا از این اقبال بد شاکی بودم ولی همین که به ایلام نزدیک شدیم گرد و خاک هم کمتر شد و تا بعد از ظهر اون روز کامل برطرف شد. توی ایلام کوه رفتیم و یک تفریحگاه که بالای ارتفاع بود همینطور بازار ایلام رو دیدیم و یک مقدار از خوراکی های محلی ایلام رو هم خریدیم. روز آخر هم توی کرمانشاه چرخی زدیم و توی یک پارک ناهار خوردیم و بعد هم طاق بستان رو دیدیم. دیدن دوستای قدیمی و با محبت واقعا به آدم نشاط میده. به اون خانواده دو عضو جدید هم اضافه شده بود. داماد شکوه خانم  همسر زهراخانم و زانیار کوچولو که دقیقا شش ماه از تو کوچکتره.  به من و بابا خیلی خوش گذشت فکر می کنم در کل به تو به تو هم خوش گذشت و راضی بودی. از دیدن گل و گیاه و درخت ها ذوق می زدی و خوشحالی می کردی  توی کوه آتیش روشن کردیم که تو از دیدنش خیلی ذوق می کردی و همش می خواستی ببریمت پیش آتیش و مرتب تکرار می کردی "آتیش". نمی دونم چرا شب آخر بی تاب شده بودی و نمی خوابیدی و همش گریه می کردی انگار فضای جدید برات غریب بود آخرش هم من و بابا نتونستیم بخوابونیمت و بغل مامان کبری توی حیاط خوابیدی.  توی راه برگشت تو کمی خسته شدی و بدقلقی کردی البته حق هم داشتی چون از جاده پل دختر برگشتیم که به خاطر تموم شدن تعطیلات خیلی پر ترافیک و شلوغ بود و برای خودمون هم خیلی خسته کننده بود. این سفر اولین سفر خارج از استان تو بود قبلا آبادان و دزفول هم رفته بودی.اینم دو تا عکس از این سفر:

کرمانشاه-پارک

ایلام-کوه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان نيكا
21 خرداد 90 14:35
بيتا جون سلام.تولدت هم مبارك.فكر كنم خوزستاني هستيد پس پيش ما هم بياين وخبرم كن واسه تبادل لينك.
مامان سورنا
23 خرداد 90 2:34
وای بهی جون.چه خوب که بیتا کیف کرده تو مسافرت.حسابی حال و هواش عوض شده.چه خانم شده و چقدر موهاش خوشگل شده هزار ماشاااله
مامان ثنا خانمی
23 خرداد 90 8:48
وای چقدر ناز شده این مدتی که عکس جدید ازش ندیده بودم. ایشالا همیشه به گردش باشید. ببوس دخترتو
مریم مامان باران
23 خرداد 90 12:38
به به اومده بودم حسابی غر بزنم که نمیخوای وبلاگ آپ کنی که چشمم به جمال ناز بیتای عزیزم روشن شد. خوشحالم که خوش گذشته........بیتای عزیز رو ببوس. وروجک شیطون رو نیگا...
صـــــــنم
28 خرداد 90 14:41
الهی............. این بیتا خانوم عجیب خوردنی شده
امید
29 خرداد 90 10:30
خیلی خوب کاری کردی که در مورد سفرمون نوشتی عزیزم. خاطره اش برام زنده شد خیلی خوش گذشت.
میترا
30 خرداد 90 10:41
بازم همت تو بهی جون که بیتا رو بردی سفر

ما که نهوز جرات نکردیم بریم مسافرت

بیتا خیلی خیلی ناز و خواستنی شده ماشالله .ببوسش


ممنون میترا جون. انشالا فرصتی پیش بیاد و شرایط جور بشه شما هم برید سفر.
مریم مامان پینگیل
31 خرداد 90 12:35
سلام . ممنون ادرس نمایندگی آشور رو دادی تلفن شون رو نداری؟ تازگی خرید کردی ببینی دارن یا نه آخه آبادان نمایندگی اش تمام کرده بود

سلام
خواهش می کنم ولی اونا آدرس نمایندگی آشور نبود. اونا جاهایی بود که به احتمال زیادمارک آشور رو گیر میاری. من آدرس و تلفنی از نمایندگی هاش رو ندارم.

مريم مامان ماهان
4 تیر 90 8:13
هميشه به سفر خاله جون . توي عكسها خيلي بامزه اي عزيزم
Gemini
29 مرداد 90 17:13
ماشاءااااااااااااااااااااااااااله به این خانم گلی. خوشجالم که بهتون خوش گذشته...