کودکی بیتای عزیزم

دلتنگی های مامان

1390/4/21 8:45
نویسنده : مامانی
449 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه توی دیوان اشعار و متون ادبی از دوران سخت فراق یار و دوری محبوب چیزهایی میشنیدم ولی هیچوقت مثل الان این سختی رو درک نکرده بودم. دو روز پیش خاله مریم دوست صمیمی و نزدیکم از ما خداحافظی کرد و برای رفتن به استرالیا عازم تهران شد. با این که بیشتر از یک سال و اندی از این مهاجرت با خبر بودم ولی بازم این جدایی برام اصلا آسون نبود. زمان آشنایی من و خاله مریم به اولین روزی برمیگرده که برای ثبت نام به دانشگاه رفته بودم (شهریور سال 77). اونجا فهمیدیم که همرشته هستیم و با هم کارهای ثبت نام رو انجام دادیم. با هم انتخاب رشته کردیم  از اون به بعد پشت یک نیمکت می نشستیم و توی کتابخونه، نمازخونه، بوفه، سالنهای آمفی تاتر همه جا و همیشه کنار هم بودیم دوران ارشد رو هم با هم توی همون دانشکده گذروندیم و از کمک و یاری هم تا اونجا که از دستمون برمیومد دریغ نکردیم. خانواده هامون با هم آشنا شده بودن و توی مناسبتهای خانوادگی همدیگه حضور داشتیم. اونجا که پای حرفهای خصوصی و درد دل و ناگفتنی ها به میون میومد محرم اصرار همدیگه بودیم. بعد از اون با هم یکجا شاغل شدیم و این "با هم بودن" عادی و طبیعی شد جوری که هیچوقت نذاشت دوری از همدیگه رو درک کنیم. با وجود اینکه خاله مریم مثل تو سنبل ماه تولدش Geminie هست و از اونجا که متولدین این ماه طبیعتا عادت به پهنان کردن احساساتشون دارن همیشه فکر می کردم لحظه خداحافظی این من هستم که اشکم سرازیر میشه ولی دقیقا برعکس شد و فهمیدم که این لحظه های خداحافظی برای این دوست عزیز که صبر و طاقت و حفظ ظاهرش، پشتکار و راکد نبودنش، میل فراوونش برای رسیدن به ارزشهای بالای زندگی همیشه برای من قابل تحسین بوده، خیلی سخت تر از این حرفاست. این بود که به همون خداحافظی اکتفا کردم و برای بدرقه به فرودگاه نرفتم. من تازه اون روز فهمیدم که لحظه های خداحافظی برای اونی که مسافره سخت تره ولی امروز جای خالی خاله مریم رو خیلی حس کردم برای اینکه همکارام اشکام رو نبینن دو بار به دستشویی پناه بردم، دوست داشتم هنوز هم    می تونستم هر وقت که دلم می گرفت شماره داخلیش رو می گرفتم و صداش رو میشنیدم یا چند لحظه پیشش میرفتم و شوخی ها و خنده هاش حال و هوام رو عوض می کرد. توی خونه خیلی چیزا هست که خاطره با هم بودنمون رو برام زنده میکنه، پیچک سبز و قشنگی که تند تند رشد می کنه، سرویس لیوان بنفشی که توی بوفه گذاشتم و اون خرس پشمالویی که میخنده و میگه "I love you" و تو با شیطنت تکرار می کنی " آی لا لا " (ما همیشه به هم کادو میدادیم). می دونم که به این دوری عادت می کنم. دوری، مسافت زیاد و هیچ چیز دیگه نمیتونه توی دوستی ما خللی وارد کنه و به لطف اینترنت همچنان با هم در ارتباط خواهیم بود.

بیتا جان! سیاره مشتری توی طالع تو هم هست. این سیاره سمبل دوستی و رفاقته. بنابراین دوستی و رفاقت برای تو هم مفهوم خاصی داره و دوستانت برات افراد مهمی خواهند بود که احتمالا توی زندگی و شخصیتت تاثیر گذار هستن. بنابراین بهترین ها رو برای دوستی انتخاب کن و قدرشون رو بدون و توی دوستی براشون کم نذار. دوست خوب یکی از با ارزشترین سرمایه های زندگیه. لازم نیست آدم دوره راه بیافته و دنبال یک دوست خوب بگرده تو ناخداگاه به سمت اون کسی که منش و افکار و عقایدش با تو همخونی داره جذب میشی فقط بعد از اون باید بتونی این رابطه رو جوری ادامه بدی تا دوستیتون ماندگار باشه.

من دوستای خوب کم ندارم ولی خوب هر گلی بوی خودش رو داره. برای خاله مریم بهترین ها رو آرزو    می کنم و امیدوارم توی بریزبی هم مثل اینجا موفق و سربلند باشه.

 خاله مریم هنوز تهرانه شاید اگه بتونم بغضم رو پنهون کنم باهاش تماس بگیرم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مهرانه مامان مهرسا
21 تیر 90 9:13
سلام ماماني ايشالا هيچوقت دلتنگ نباشي دختر نازي دارين ماشاء لله چشم نخوره ايشالا با اجازه لينكتون ميكنم

ممنون. منم وب شما رو لینک می کنم.
یاسمینا
21 تیر 90 9:55
بهی جون منم با همین شرایط دوستی به اسم لیلا دارم با این تفاوت که ما سال80 از هم جدا شدیم اون موند تبریز و من برگشتم تهران . ولی این دوری مسافت جدایی نبود چون هنوزم نزدیکترین کسم لیلاست والان رفته سفر حج و من برای دیدنش (27 تیر) لحظه شماری میکنم . امیدوارم که مریم عزیز هر جا هست سلامت باشه و خوش

ممنون یاسمینا جون. انشالا دوستی شما و لیلا جون هم همیشه پادار و برقرار باشه.
مریم مامان باران
21 تیر 90 13:01
آخی چقدر دلم گرفت.........
به لطف اینترنت اما میتونی مدام باهاش چت کنی و ببیتیش و انشالله بتونه مدام بیاد ایران یا شما برید پیششون ...مدام به این چیزا فکر کن تا اروم بشی بهی قدرتمند.

راستی بالاخره با ما آشتی کردیا داشتیم دق میکردیم که خاله ناراحت شده......باور کن شوخی کرده بودما......

بیتا رو ببوس

ما هیچوقت با شما قهر نبودیم خاله مهربون و خوش قلم، فرصت دست نداده بود که بیایم نظر بدیم.می بوسمت باران رو هم ببوس.

مامان سورنا
21 تیر 90 23:53
چقدر خوبه که ادم یه دوست وفادار اینطوری داشته باشه.چنین دوستانی غنیمت بزرگی هستند در غمها و شادیها.مطمئنم که بعد مسافت نمیتونه چنین دوستی رو از بین ببره.پس نگران نباش و سعی کن قبل از رفتنش دوباره بهش زنگ بزنی تا بعدا افسوس نخوری

آره مامان سورنا...دیروز چند بار باهاش تماس گرفتم و دقیقا قبل از پرواز اون با من تماس گرفت....خیلی خوب بود آروم شدم.
صـــــــنم
23 تیر 90 14:07
وای عزیزم چه قدر قشنگ نوشتی...........
دعا می کنم این دوست عزیزت هرجا که هست سلامت باشه..........زود زود زود هم دیدارهاتون تازه بشه.
بیتا جون رو ببوس


ممنون صنم جون. خدا عزیزای شما رو هم در پناه خودش حفظ کنه.
میترا مامان مهراد
25 تیر 90 11:01
بهت تبریک میگم بابت داشتن چنین دوستیییییی من معنی جدایی رو خوب می فهمم امیدوارم که دوستیتون همیشه پایدار و مستدام باشه عزیزم بیتا رو ببوس
مامان نيكا
27 تیر 90 13:15
چه خوبه كه چنين دوست خوبي داري، من هرگز نداشتم اميدوارم هميشه دلاتون به هم نزديك بمونه چون دل كه مسافت نميشناسه ... شادباشيد ...
مريم مامان ماهان
29 تیر 90 9:48
خيلي غمگين نوشتي هااااا
انشالله مريم هر جا كه هست موفق و خوشبخت باشه عزيزم بازم خوبه اين اينترنت واسه خبر داشتن از عزيزايي كه واسمون مهم هستن به درد مي خوره


خوب غمگین بودم مریم دلم کلی گرفته بود....خوبه که تو هستی.... اگه تو هم بخوای بری شال و کلاه می کنم میام بات.
مريم مامان ماهان
2 مرداد 90 13:01
ميگما اگه تو پايه اي من هم حاضرم از اينجا بريم

دارم وسوسه میشم مریم. شیطونه میگه دل رو بزنیم به دریا...
gemini
29 مرداد 90 7:33
شاداب عزیزم سلام. الهی بمیرم که این همه اذیت شدی. دوریت برای من هم خیلی سخت تر از اون چیزیه که فکر می کردم. متنو که خوندم کلی گریه کردم. منم تو این چند روزه همش به روز اول آشناییمون فکر می کنم. اون روز نمی دونستم که چه فرشته ای هستی. با ورودت به زندگیم جای خالی خواهری که همیشه دلم می خواست داشته باشم رو پر کردی. حالا اگه قسمت اینه که از هم دور باشیم، ولی هیچ چیز نمی تونه دلامون رو دور کنه. بیا هر موقع دلمون گرفت به اون روزی فکر کنیم که باز همدیگه رو میبینیم. دیگه نمی خوام غمگین باشی، این برای بیتا جون هم خوب نیست. ان شاءاله زودی بزرگ می شه و همدم خوبی برات می شه. هر چی باشه اونم geminie . هر وقت دلت برام تنگ شد، بیتا رو 2 تا بوس کن، یکی از طرف من یکی هم خودت.
خیلی دوستون دارم. همیشه به یادتون هستم. می بوسمتون.

لطف داری مریم جون بازم ممنون.