دلتنگی های مامان
همیشه توی دیوان اشعار و متون ادبی از دوران سخت فراق یار و دوری محبوب چیزهایی میشنیدم ولی هیچوقت مثل الان این سختی رو درک نکرده بودم. دو روز پیش خاله مریم دوست صمیمی و نزدیکم از ما خداحافظی کرد و برای رفتن به استرالیا عازم تهران شد. با این که بیشتر از یک سال و اندی از این مهاجرت با خبر بودم ولی بازم این جدایی برام اصلا آسون نبود. زمان آشنایی من و خاله مریم به اولین روزی برمیگرده که برای ثبت نام به دانشگاه رفته بودم (شهریور سال 77). اونجا فهمیدیم که همرشته هستیم و با هم کارهای ثبت نام رو انجام دادیم. با هم انتخاب رشته کردیم از اون به بعد پشت یک نیمکت می نشستیم و توی کتابخونه، نمازخونه، بوفه، سالنهای آمفی تاتر همه جا و همیشه کنار هم بودیم دوران ارشد رو هم با هم توی همون دانشکده گذروندیم و از کمک و یاری هم تا اونجا که از دستمون برمیومد دریغ نکردیم. خانواده هامون با هم آشنا شده بودن و توی مناسبتهای خانوادگی همدیگه حضور داشتیم. اونجا که پای حرفهای خصوصی و درد دل و ناگفتنی ها به میون میومد محرم اصرار همدیگه بودیم. بعد از اون با هم یکجا شاغل شدیم و این "با هم بودن" عادی و طبیعی شد جوری که هیچوقت نذاشت دوری از همدیگه رو درک کنیم. با وجود اینکه خاله مریم مثل تو سنبل ماه تولدش Geminie هست و از اونجا که متولدین این ماه طبیعتا عادت به پهنان کردن احساساتشون دارن همیشه فکر می کردم لحظه خداحافظی این من هستم که اشکم سرازیر میشه ولی دقیقا برعکس شد و فهمیدم که این لحظه های خداحافظی برای این دوست عزیز که صبر و طاقت و حفظ ظاهرش، پشتکار و راکد نبودنش، میل فراوونش برای رسیدن به ارزشهای بالای زندگی همیشه برای من قابل تحسین بوده، خیلی سخت تر از این حرفاست. این بود که به همون خداحافظی اکتفا کردم و برای بدرقه به فرودگاه نرفتم. من تازه اون روز فهمیدم که لحظه های خداحافظی برای اونی که مسافره سخت تره ولی امروز جای خالی خاله مریم رو خیلی حس کردم برای اینکه همکارام اشکام رو نبینن دو بار به دستشویی پناه بردم، دوست داشتم هنوز هم می تونستم هر وقت که دلم می گرفت شماره داخلیش رو می گرفتم و صداش رو میشنیدم یا چند لحظه پیشش میرفتم و شوخی ها و خنده هاش حال و هوام رو عوض می کرد. توی خونه خیلی چیزا هست که خاطره با هم بودنمون رو برام زنده میکنه، پیچک سبز و قشنگی که تند تند رشد می کنه، سرویس لیوان بنفشی که توی بوفه گذاشتم و اون خرس پشمالویی که میخنده و میگه "I love you" و تو با شیطنت تکرار می کنی " آی لا لا " (ما همیشه به هم کادو میدادیم). می دونم که به این دوری عادت می کنم. دوری، مسافت زیاد و هیچ چیز دیگه نمیتونه توی دوستی ما خللی وارد کنه و به لطف اینترنت همچنان با هم در ارتباط خواهیم بود.
بیتا جان! سیاره مشتری توی طالع تو هم هست. این سیاره سمبل دوستی و رفاقته. بنابراین دوستی و رفاقت برای تو هم مفهوم خاصی داره و دوستانت برات افراد مهمی خواهند بود که احتمالا توی زندگی و شخصیتت تاثیر گذار هستن. بنابراین بهترین ها رو برای دوستی انتخاب کن و قدرشون رو بدون و توی دوستی براشون کم نذار. دوست خوب یکی از با ارزشترین سرمایه های زندگیه. لازم نیست آدم دوره راه بیافته و دنبال یک دوست خوب بگرده تو ناخداگاه به سمت اون کسی که منش و افکار و عقایدش با تو همخونی داره جذب میشی فقط بعد از اون باید بتونی این رابطه رو جوری ادامه بدی تا دوستیتون ماندگار باشه.
من دوستای خوب کم ندارم ولی خوب هر گلی بوی خودش رو داره. برای خاله مریم بهترین ها رو آرزو می کنم و امیدوارم توی بریزبی هم مثل اینجا موفق و سربلند باشه.
خاله مریم هنوز تهرانه شاید اگه بتونم بغضم رو پنهون کنم باهاش تماس بگیرم.