کودکی بیتای عزیزم

رفتارهای خطرناک

1390/5/1 10:15
نویسنده : مامانی
525 بازدید
اشتراک گذاری

از دستت عصبانی ام بیتا

یاد گرفتی وقتی چیزی بهت نمیدیم یا خواسته ات رو اجابت نمی کنیم سرت رو خم می کنی و میزنی به زمین یا میزنی به در و دیوار محکم هم میزنی.... طاقت نمیارم بغلت می کنم و بوس ولی آخه این چه کاریه مامان تو این کار رو چه جوری یاد گرفتی؟ تازه یه کار خطرناک دیگه انجام میدی، گیره های سر من رو( اون گیره های مشکی که مثل یه میله خم شده هستن) برمیداری و میبری نزدیک گوشت.

هر غذایی هم که می خوام بهت بدم حتما باید خودت بخوری خوردن که چه عرض کنم در واقع میریزی، حالا ممکنه یه ذره هم ببری تو دهنت ولی بیشترش میریزه روی لباس ها و سینی صندلی غذا یا فرش ها( این روزا فرش ها بیشتر از همه ما غذا می خورن) بهترین غذا ها غذاهای جامد و نرمی هستند در قطعات کوچک مثل میگو که دونه دونه برمیداری و می خوری. خیلی هم مراقب این هستی که غذا داغ نباشه اگه کمی گرم باشه میگی "داغ " و فوری میندازیش. بعد من بهت میگم "نه مامان داغ نیست بیا بگیر" بعد اعتماد می کنی و میگیریش. سبزی خیلی دوست داری و سر سفره قایمشون می کنم که نبینی چون اگه سبزی ببینی دیگه هیچی نمی خوری ولی بعد از اینکه غذات رو خوردی چند دونه پرپین بهت میدم چون پرپین راحت جویده میشه و توی گلو گیر نمی کنه.  موقع پاک کردن سبزی ها هم باید کلی احتیاط کنیم که روی زمین نیافته وگرنه سبزی نشسته رو بزور باید از توی دهنت در بیارم و بعدش هم لابد میخوای سرت رو بکوبی به زمین.

 اخیرا متوجه شدم مثل مامانی شیرینی خیلی دوست داری ولی مامان جون از اونجا که از نظر ژنتیکی مستعد دیابت هستیم باید خیلی رعایت کنیم من چند وقته که خیلی رعایت می کنم تو هم باید به مامان قول بدی بی رویه شیرینی نخوری.

یه تیکه لباس یا پارچه برمیداری و به تقلید از من زیر تلوزیونی رو تمیز می کنی. هنوز هم علاقه ای به کارتون نداری ولی موسقی سریال عروسک پارچه ای و تبلیغ تور مالازیا رو خیلی دوست داری این تبلیغ که از تلوزیون پخش میشه میری دقیقا کنار تلوزیون می ایستی. هنر پیشه تبلیغ یه دختر بچه است که کنار ساحل زیر بارون چتر رو رها می کنه و می چرخه و دستاش رو از طرفین باز می کنه. تو هم با دیدن اون دستات رو باز می کنی و تازگی ها یاد گرفتی دور خودت می چرخی و کلی از این کار ذوق می کنی حدس میزنم از اون دختر بچه تقلید می کنی.

 این روز خیلی کم میریم بیرون آخه هوا خیلی گرمه دخترم، گاهی می بریمت توی سالن های سرپوشیده بازی ولی تو عاشق طبیعت و گل و گیاه و درختی... ناراحتم که زیاد نمی تونم ببرمت توی فضای سبز. آخه تازه راه افتادی و برات کفش خریدیم و الان باید میرفتی ددر و کلی پیاده روی می کردی. تازه کالسکه ات رو خیلی دوست داری و هر وقت صندوق عقب ماشین رو باز می کنیم و چشمت بهش می افته کلی بهانه اش رو      می گیری و من دلم میگیره که توی این هوای گرم نمی تونم ببرمت کالسکه سواری.

چند وقته که من و بابا خیلی ناراحتیم چند سال پیش یه معامله اشتباه کردیم و احتمالا کلی ضرر، البته هنوز معلوم نیست عاقبت کار چی میشه ما به خدا توکل کردیم ولی با وجود این ناراحتی ها حضورت و دیدن شیرین کاری هات کلی باعث انبساط خاطر و آرامشمون میشه... چند روز پیش بابا امید میگفت: خدا رو شکر که بیتا رو داریم وگرنه با این همه گرفتاری چه اوضاعی داشتیم. بابا راست میگه تو نمیذاری مامان و بابا غصه بخورن دختر خوبم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

میترا
1 مرداد 90 13:04
آی گفتی

امان از این غذا خوردن خودشون........... مهراد هم درست عین بیتا غذاش رو میریزه روی زمین و میخواد خودش همه چیز رو بخوره ............بعد که سیر شد تند تند به من غذا میده/.............می بینی تو رو خدااااااااااااااااا

ایشالله که معامله ای که کردید ختم به خیر بشه عزیزم

راستی نی نی سایت که درسته


ممنون. میترا جون من نمیدونستم نی نی سایت درست شده.
سايه
1 مرداد 90 14:07
جيگر دخمل نازمون كه نمي ذاره مامان و باباش غصه بخورن، اصلا چرا غصه بخورن، وقتي فرشته اي مثل تو رو دارن، اميدوارم هميشه دلتون گرم و اميدتون به خدا باشه،
نيكا هم يه مدتي سرش رو به زمين مي زد اما يادش رفت، حواسش رو پرت كن ...
خاله جون منم خيلي شيريني دوست دارم اما نيكا بيشتر ترشي خور شده، بيا پيش خاله با هم شيريني بخوريم (ها ها ها)...

بيتاي گلم رو ببوس

خدا کنه بیتا هم یادش بره این کار رو.

صـــــــنم
2 مرداد 90 9:31
عزیزدلم
انقدر نگران کارهای بیتا نباش.
اینکه سرشو می کوبه زمین برای اون یه جور بازیه .........یه جور تخلیه انرزی .مانعش نشو فقط مراقب باش به خودش آسیب نزنه.یادش بده که سرشو به جاهای نرم بزنه.
هانا دخمل خواهر شوهرم که حدود 10 روز از بیتا کوچکتره هم این عادت رو داره و به شوخی و جدی گاهی سرشو می کوبه....در واقع یه جورایی براش بازیه.سرشو می کوبه به سر برادره 10 ساله اش و بعد با لبخند دوتا دستهای کوچکش رو می ذاره روی سرشو میگه آخ.............
نمی دونم مشکل مالی پیش اومده براتون چیه ولی هرچی که هست امیدوارم به خیر بگذره.
در مورد غذاخوردن و ریخت و پاش بعد از غذای بیتا هم بگم که اینم بازیه........مانعش نشو.....این یه مرحله از رشد جسمی و ذهنیه اونه.....بذار آزاد باشه.براش یه سفره کوچولو پهن کن و بشیندونش روی سفره و بذار حسابی ریخت و پاش کنه.به قول مامانم همون دوتا دونه غذایی که خودش با دستهای کوچولوش میذاره تو دهنش گوشت تنش میشه انشالله.
ببخش که پستم طولانی شد.
این نگرانیهای مامانها همیشه یه حس جالبی رو به من میده........تجربه نکردمش ولی از اینکه دوروبریهای عزیزم لذتشو تجربه می کنن خیلی خوشحالم.
قدر کودکی بیتا رو بدون.........تا چشم به هم بزنی بزرگ میشه.......مثل خودت که تا مامان گلت چشم به هم زد واسه خودت خانمی شدی.
مامانم همیشه میگه این لذت مامان بزرگ و بابابزرگها از داشتن نوه ها شون و عشقی که به اونها دارن به خاطر اینه که از بزرگ شدن بچه های خودش چیزی نفهمیدن پس که گرفتار درگیری ها و روزمره گیهای زندگی بودن.........تو سعی کن لذت ببری که دوروز دیگه حسرتش به دلت نمونه خانم گل
وای که چه قدر حرف زدم.......سرت رفت......شرمنده

خیلی محکم سرش رو می کوبه اصلا نمیتونم مانعش نشم. مثلا اگه بغلم باشه و سر لج بیافته سرش رو محکم می کوبه توی سر من. تو درست می گی صنم جون بچه ها زود بزرگ میشن و باید از کودکیشون لذت برد. امیدوارم هر چی زودتر این لذت نصیب تو هم بشه دوست عزیزم.

مريم مامان ماهان
2 مرداد 90 13:10
چه شيرين شده اين دخترمون سبزي خوردنش خيلي جالبه از هواي گرم نگو كه من هم خيلي كلافم ، خوب بهت مي گم بيا بريم از اينجا
یاسمینا
3 مرداد 90 11:51
بچه ها هر کدوم یه عکس العمل نشون میدن تا به خواستشون برسن ایوسط هم اون کاری رو انتخاب میکنن که ما حساسیت بیشتری نشون بدیم مثلا الین جیغ میزنه

امیدوارم که مشکلی پیش نیاد چند وقت پیش ما هم دچار همچین مشکلی شدیم که باعث شد راه زندگیمون کلا عوض بشه اون موقع ناراحت بودیم ولی حالا خدا رو شکر میکنیم چون راه بهتری پیدا کردیم و واقعا اون مشکل به صلاحمون بود
خدا رو شکر که بیتا هست

ای کاش برای ما هم همینطور باشه یاسمینا جون. ممنونم.

مریم مامان باران
3 مرداد 90 14:28
عزیزم کاملاً میفهمم چی میگی.
منتها تجربه من اینه که وقتی باران سرش رومیکوبه با تمام سختی سریع پا رو دلم میزارم واونجا روترک میکنم و یا باهاش در مورد یه چیز دیگه حرف میزنم.....میدونم چی میگی بارانم یا خودش میرنه تو سرش محکم یا سرشو میکوبه به دیوار یا زمین ولی از وقتی میبینه به این کارش واکنشی ندارم کمتر انجام میده.
راستش بیشتر تلاش بچه ها برای جلب توجه هست بزار بفهمه با این کار توجهت رو بدست نمیاره....سخته ولی میتونی.

در مورد معامله هم امیدوارم همه چیز به خوبی ختم به خیر بشه و از نگرانی در بیای.

بیتا رو حسابی ببوس و نگران نباش.
مراقب خودتم باش.

آره مریم درسته آگه آدم بتونه پا رو دلش بذاره زود عادت از سرشون می افته. ممنون.
لیلا
6 مرداد 90 17:53
سلام منم لیلا تاپیک سارا
خوبی ؟چه روزایی بود؟
ماشاا... به بیتا


سلام لیلا جون. ممنون که سر زدی. آره خدا رو هزار بار شکر،فکر کنم شما هم یه دختر داری.
مامان سورنا
11 مرداد 90 12:44
وای خدا از دست این بیتای بلا و وروجک.واقعا این بچه ها چقدر شبیه هم هستند.خدا به هممون صبر بده.
چقدر قشنگ به مشکلتون نگاه میکنی .تو واقعا یه الگوی خوب هستی.خوش به حال بیتا با این مامان مهربون[hr
ممنون مامان سورنا خدا کنه واقعا همینطور باشه.

Gemini
29 مرداد 90 16:57
آی بیتای شیطون بلا!!! مامان جون رو اذیت نکن دخمل ناز.حدس می زدم که از آهنگ عروسک پارچه ای و گل و درخت خوشت بیاد. آخه منم خردادیم دیگه.
واقعاً گرمای تابستون اهواز ملافه کنندس. شاداب جان سعی کن بیشتر با مهمونی سرگرمش کنی، تا هوا بهتر شه.
ان شاء اله مشکل تون هم حل می شه. می دونم خیلی بده پولی رو که با زحمت بدست میاری به راحتی از دست بدی، ولی زندگی همینه، ناراحت نباش. گنج واقعی خانواده ای که داری. پول بازم بدست میاد. ان شاءاله همیشه سلامت باشید.

آره مریم جون همینطوره