کودکی بیتای عزیزم

بی قراری

1390/6/22 3:58
نویسنده : مامانی
456 بازدید
اشتراک گذاری

این هفته خیلی بی قرار بودی مامانی حتی چند روزی تب داشتی که با قطره استامینوفن کنترلش می کردیم حتی شبها هم درست نمیخوابی و چند بار بیدار میشی و میخوای بغلت کنم و راه برم. دکتر گفت گوشات مشکلی ندارن. شکمت رو هم معاینه کرد و برات چند تا آزمایش نوشت آزمایش خون رو دادیم ولی نمونه ادرار رو هنوز موفق نشدیم ازت بگیریم هر بار اون ماسماسک رو بهت وصل می کنم خبری ازادرار نیست. شبها هم بیدار میشی و گریه می کنی انگار جاییت درد می کنه. بعضی ها میگن از دندوناته وقت بیرون اومدن دندونای نیشته و یکی از لثه ها هم خیلی سفت شده ولی از دهنت آب نمیاد.این وسط چیزی که بیشتر اذیتم می کنه آب بازی کردنت آخر هفته گذشته است. رفته بودیم باغملک یه قسمت بود که باغ درخت انار بود و یک چشمه کم عمق از کنارش می گذشت تو رو بردیم کنار آب تا پاهات رو خنک کنیم ولی تو اونقدر هیجانزده شده بودی که همه لباسات رو خیس کردی آب ظاهرا تمیز بود ولی بازم باید احتیاط می کردم از اونجا که خیلی خوشحال بودی دلم نیومد از آب بیارمت بیرون و گذاشتم کمی توی آب بمونی تا اینکه همه لباس هات خیس شدن و بابا مجبور شد بره ساکت رو از توی ماشین بیاره و چون فاصله زیاد بود کمی طول کشید. حالا با خودم میگم نکنه اشتباه کردم و بیقراریهات از همونجا نشات میگیره. نویسنده یک کتاب که فکر می کنم روانشناس هم بود مادر رو" زنی مهربان و در عین حال قاطع" تعریف کرده بود. راستش گاهی خیلی سخته که هم مهربان بود و هم قاطع خصوصا وقتی میبینی بچه ات داره با ذوق و شعف آب بازی می کنه. ظاهرا باید بعد از این قاطع تر باشم. اونجا چند تا بز هم بود و تو دنبالشون می گشتی و می گفتی "بزی" و اگه جلوت رو نمیگرفتم با خوشحالی دنبالشون راه می افتادی.

 

 

 

تو بچه ها رو که می بینی کلی ذوق می زنی میری جلو بهشون میخندی و- از اونجا که علاقه زیادی به کفش داری – با صحبت کردن در مورد کفش هاتون سر صحبت رو باز می کنی. به کفشات اشاره می کنی و می گی "تفش" بعد میری تو نخ کفشای اون و حتی دوست داری بهشون دست هم بزنی اگه محلت نذاره ممکنه بزنی توی صورتش!!

اینم چند تا خاطره های جالب:

-     دارم توی حموم می شورمت، کارم تموم میشه و داریم از حموم میایم بیرون که پام لیز می خوره میگم "آخ" (به خیر گذشت) یهو میزنی زیر خنده و تو هم با همون لحن می گی "آخ" و چند بار دیگه هم تکرار می کنی.

-     بابا داره در مورد زیاده خواهی و پرتوقعی یک بندهء خدا بام صحبت می کنه. در حالی که بغلت کردم دارم به حرفاش گوش میدم. در جواب حرفای بابا میگم "اوووه"، در حالی که غش غش      می خندی تو هم طوطی وار تکرار می کنی "اوووه".

-     دارم تلوزیون نگاه می کنم میای جلوی تلوزیون و اشاره می کنی به پوشکت میگی "اخ" (یعنی جیش کردم) بهت میگم "مامان بیا  پوشکت رو عوض کنم" و تو در حالی که خنده شیطنت آمیزی روی لبته فرار میکنی و میگی "نه نه".

این روزا وقتی چیزی میگی حتما یک معنی داره و باید توی بیاناتت حسابی غور کنم و با توجه به شرایط و محیط مفهوم کلمات دست و پا شکسته رو استنباط کنم. به طور مثال وقتی بابا مشغول خوردن شلیله و تو بدون اینکه به چیزی اشاره کنی میگی "تلی" باید بفهمم که تو هم شلیل میخوای.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

میترا
16 شهریور 90 14:00
تو نخ کفش رفتنش خیلییییییییییی باحاله

امیدوارم که بی قراریهات خیلی زود خوب بشه خاله و دو تا دندون خوشگل دربیاری

ممنون میترا جون
سايه
17 شهریور 90 8:30
آخي گلم، انشالله زودي خوب بشي،
مامان بيتا جون خودت رو ملامت نكن، تو كه مهربوني كردي، انشالله كه بيقراري بيتا كوچولو از آب بازي نيست، نيكا هم دو روز اينجوري بود حالا انقده خوب شده، نگران نباش گلم اينم زود مي گذره ...
راستي چرا اون ماسماسك رو شب موقع خواب وصل نمي كني؟ يادمه نيكا وقتي حدوداً 7 ماهه بود يه كشت ادرار براي چك شدن داد كه بهم گفتن شب كه مي خواد بخوابه تميزش كن و وصل كن صبح جدا كن...
شاد باشي و توانا
بوس

سایه جون شب که آزمایشگاه باز نیست به ما گفتن نمونه حداکثر در عرض 20 دقیقه باید به آزمایشگاه برسه.

مامان زهرا نازنازی
17 شهریور 90 11:29
قربونش برم زهرا نازنازی هم عاشقه کفش و دمپایی هاشه تا درب ورودی خونه باز میشه میگه دمپا - دَ دَر
Gemini
17 شهریور 90 15:05
آخی عزیزم. امیدوارم که این بیقراری فقط به خاطر دندوناش باشه و زودتر خوب بشه. عزیزم نگران نباش ان شااله هر چه زودتر خوب می شه.
مامان ثنا خانمی
19 شهریور 90 8:46
ای قربون این حرف زدنش. چه بامزه کلمات رو ادا میکنه نگران نباش مامان قاطع بچه ها هستن و مریضی. ایشالا زدتر خوب بشه
ترمه و مامانش
19 شهریور 90 9:57
خوشگلم انشاا هیچوقت مری نشی حتما تا الان خوب شدی دیگه
مریم مامان باران
20 شهریور 90 17:42
چه دختر باهوشی آفرین و چه مامانه صبوری. انشالله این مرحله رو هم به سلامتی طی میکنن.
مامان الین
22 شهریور 90 9:36
راست میگی تو این جور مواقع قاطعیت سخته! الینم وقتی خامنه بودیم همین کارو میکرد و من هم نتونستم مانعش بشم انشاله که مشکلی نیست و بیقراریهاش زود بر طرف میشه
مامان سورنا
23 شهریور 90 0:07
بهی جون این بی قراریها مال دندونه و من مطمئنم جواب ازمایشها هم همگی خوبه.خوب کردی گذاشتی اب بازی کنه و بهش خوش بگذره این از هر چیزی مهمتره.تو عکس معلومه که چقدر خوشحاله.
میترا
28 شهریور 90 9:24
ماشالله خاله هزار ماشالله چه بزرگ شدی

این مامانت که عکس نمیزاره ما ببینیم.یهویی می بینم کلی بزرگ شدی

ممنون میترا جون.