کودکی بیتای عزیزم

اواسط هفده ماهگی

1390/8/25 12:19
نویسنده : مامانی
617 بازدید
اشتراک گذاری

مدتیه که برات ننوشتم دختر خوبم کمی درگیر بودم.

این روزا شیرین زبونی هات به اوج خودش رسیده تو همه کلمات سخت و ساده رو تکرار می کنی و با دقت به چیزایی که میشنوی اشتباهای گفتاریت رو هم اصلاح می کنی. درکت از محیط بیشتر شده و همچنان به من وابسته هستی.

کیک رو میبری سمت دهنت و به خودت میگی بفرما بعد کیک رو گاز میزنی.

به من میگی: "مامانی  آب". بعد میدوی سمت یخچال و به تقلید از من می گی" چشم" (من معمولا در جواب میگم "چشم الان برای دخترم آب میارم" ).

به شدت بغلی شدی و وقتایی که خوابت میاد و حوصله نداری ازم میخوای بغلت کنم و راه برم. میای پیشم میگی بغل بعد که بغلت کردم پاتو به زمین فشار میدی و خودت رو می کشی بالا و میگی "پاشیما" یا "پاشیم". این درخواست ها در طول شب هم ممکنه یکی دو بار پیش بیاد و گاهی بعد از قدم زدن و خوابوندن جنابعالی به کل خواب از سرم پریده و مجبور شدم تا خود صبح توی رختخواب غلت بزنم و یا حتی کلا خواب رو بی خیال بشم و کارای روزانه مو انجام بدم.

گاهی وقتا که خرابکاری می کنی، مثلا کتابت رو پاره می کنی یا بی توجه به بال بال زدن های من  محتویات بشقاب رو روی فرش میریزی. اینجور مواقع یکی دوبار بهت  اخم کردم  و گفتم  دیگه دوستت ندارم. بعد تو مکث کردی  و نگاهم کردی و پشت سر هم با لحنی که جیگرم کباب شد، گفتی "مامان...مامان" و تا نگاهت نکردم و توی صورتت نخندیدم دست برنداشتی. ولی دیگه اینکارو نکردم چون حس کردم خیلی ناراحت میشی و من اصلا تحمل ندارم غصه رو توی چشمات ببینم. دیگه بعد از اون خرابکاری ها فقط بهت میگم کار بدی کردی و تو گاهی توی فکر میری و تکرار می کنی"بدی".

اخیرا چند بار بی مقدمه منو ناز کردی بعد بوسیدی و مشخص بود که واقعااز روی محبت این کارو انجام میدادی نمیدونی چه احساس خوبی به آدم دست میده و چه نیرویی میگیره وقتی این محبت ها رو از بچه اش می بینه. بوس کردنت هم به این شکله که لبت رو میذاری و از بینیت هوا رو بیرون میدی واصلا لبات هیچ نقشی توی بوسیدن ایفا نمی کنن.

جالبه هر کسی هر سرویسی که بهت میده تو بعدا فقط از همون شخص انتظار داری دوباره اون کارو برات انجام بده. مثلا تا بابا مظفر و مامان خاور رو می بینی میخوای تو رو ببرن ددری چون اونا همیشه تو رو میبرن پارک  یا توی کوچه بهت ماشینا و گربه ها رو نشون میدن. هرکسی رو که میبینی عبارت هایی رو که قبلا گفته جلوش تکرار می کنی.

به شوکولات میگی "شوخولات" و خیلی هم دوست داری و هر جاببینی تا دونه آخرش رو باز می کنی و می خوری.

 یه سی دی داریم از ترانه های شاد هر بار که توی ماشین میشینیم اون سی دی رو برات میذارم تو هم خیلی دوستش داری و به محض اینکه توی ماشین نشستیم میگی "آقاجون خونه"یعنی آقاجون( خواننده ترانه ها آقاست) بخونه. و دیگه گوش دادن به رادیو و برقراری سکوت توی ماشین به کل ممنوعه. حتی توی فاصله پایان یک ترانه تا شروع ترانه بعدی طاقت نمیاری و اعتراض می کنی که چرا آقاجون نمی خونه.  

الاکنگ بازی همراه با باران کوچولو توی پارک ساحلی

 

گوزن سواری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

صـــــــنم
26 آبان 90 9:01
الهی..........الهی................. مامان گلی دلم ضعف رفت...........این دخملتو درسته قورتش میدم ها...........
میترا
26 آبان 90 10:45
چقدر عالی که همه کلمات رو تکرار می کنه بیتا جون دیگه خانوم شدی عزیزم قربون باران و بیتا برم با اون لباسای آستین کوتاهشون.......... خوش گذشته حسابی حتما بهی جون فکر کنم تکرار این که کار خوبی نیست بد نباشه ......اینطوری به مرور براشون جا می افته......کار خوبی می کنی تذکر می دی ولی سخت نگیر
gemini
27 آبان 90 12:14
ﻓﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﻮﻥ مامانی
مریم مامان باران
28 آبان 90 14:51
وای خدای من.........این جیگرو ببین. معلومه اینجا از خواب پاشده بوده ها.

بابت عکس با باران خیلی ممنونم ازت. نمیگی من چقدر تنبلم به خدا هنوز نرسیدم ریسای کنم برات ای میل کنم.چند وقتی هم هست سرعت نت شدید پایینه در حد دایال اپه به خدا.

راستی ببخش که فضولی میکنم و نظر میدم میدونم که درک میکنی که خواستم کمکی کرده باشم. وقتی بچه ها کار بدی میکنن هیچ وقت نگو دیگه دوستت ندارم چون تو توی هر شرایطی بیتا رو دوست داری ولی اون کار بد رو دوست نداری پس فکر میکنم بگی بیتا این کارت رو دوست ندارم بهتر باشه اینطوری میفهمه که کارِ بد باعث میشه ازش برنجی ولی خودش رو دوست داری.
تو کتاب اینو خونده بودم. معذرت میخوام اینقدر رک گفتم. تو هم جای خواهر من امیدوارم ناراحت نشده بشی از این فضولی هام.

بیتا رو بغل کن و از طرف من کلی ببوس.دلمون واستون خیلی تنگ شده. از طرف جناب شوشو به همسرت سلام برسون.

منون مریم جون
آره اونجا از خواب بیدار شده بود و یهو پرید سر گوزنه و هی ذوق میزد.
آره مریم جون من همینجوری بهش گفتم اصلا فکر نمی کردم بفهمه و ناراحت بشه ولی وقتی متوجه شدم که خیلی ناراحت میشه دیگه هیچوقت بهش نگفتم.ممنون اینم فکر خوبیه که بهشون بگیم کارتون رو دوست نداریم.
ما هم خیلی یادتون می افتیم اون دو روز واقعا بمون خوش گذشت سلام شوهر من رو هم به همسرت برسون و باران رو ببوس.
مامان سورنا
29 آبان 90 1:57
وای خدا ای بیتا عجب بلبل زبونی میکنه.
بهی جون یه روانشناس کودک میگفت وقتی بچه ها کار بدی میکنند باید درجا متوجهشون کرد و بهشون تذکر داد اما وقتی بچه ها بعد از اون میان به سمتتون و میخوان که ببخشیدشون طردشون نکنید...بغلشون کنید و خیلی سریع ببخشیدشون.پس کارت اشتباه نبوده.
اون عکسش با باران هم خیلی خوشگله.چه کیفی کردن این دو تا وروجک.راستی دو عکس اخر هم خیلی به نظرم داره شبیه خودت میشه.ببوسش.

ممنون مامان سورنا.
مريم مامان ماهان
30 آبان 90 14:34
قربون بيتا جون برم من خاله يكم گوزن رو ميدي منم بازي كنم قول ميدم له نشه

بفرما خاله جون. له نمیشه....

مامان طاها
5 آذر 90 12:56
من و تو با هم تفاوتهای زیادی داریم تنها نقطه مشترکمون تو حس زیبای مادر بودنه. وبلاگه بسیار زیبایی دارین . خوشحال میشم به طاهای منم سر بزنید و با هم تبادل لینک داشته باشیم.