مادر شاغل
دیروز به محض اینکه رسیدیم خونه با اینکه خیلی خسته بودم شروع کردم به انجام کارای خونه بابا هم تو رو مشغول می کرد تا کمتر بیای توی آشپزخونه تا آخر شب فقط تونستم آشپزخونه رو تمیز کنم و برای فردای تو و خودمون غذا درست کنم به محض اینکه بی تابی می کردی میومدم سراغت (چون اونموقع فقط من می تونم آرومت کنم) و کارهارو نیمه کاره میذاشتم برای همین خیلی طول کشید. این روزا خواب چیزیه که خیلی بهش نیاز دارم کی میشه تعطیلات عید از راه برسه و بتونم کمی این بی خوابی ها رو جبران کنم هر کس منو میبینه فکر می کنه بی اشتها شدم یا اینکه مریضم باید براش توضیح بدم که بی خوابی منو به این روز در آورده ...دوباره شدم 53 کیلو با اینکه کارشناس تغذیه بعد از هر مع...
نویسنده :
مامانی
13:41